حتمن متوجه شدهاید که کودکان از آغاز تولد تا سن رفتن به مکتب خیلی نازدانهاند و شما دوست ندارید هیچیک از خواستههای آنان را نادیده بگیرید. یا بعد از رفتن به مکتب میبینید که فرزندان تان به نحوی بازیگوش میشوند و دوست دارند به کاری مصروف شوند که خود شان میخواهند. همچنان بعد از سن دوازده سالگی، میبینید که کودکان تان از شما انتظارهایی دارد و در قبال بعضی از نادیده گرفتن خواستههایشان با شما قهر میکنند. و یا میبینید که بعد از سن هجدهسالگی دیگر قادر به کنترول کردن آنان نیستید و از کارهاییکه میکنند همچنان آزرده و اینبار نوبت قهر کردن شما با آنان میرسد.
به هرکدام از این دورهها اگر اسمی بگذاریم، بهتر است که از زمان تولد فرزند تان تا سن مکتب رفتن را، دورهی ریاست نام بگذاریم. شما در این دوره هرقدر به آنان رسیدگی کنید، از خدمت کردن به این رییسهای کوچک لذت میبرید. بعد از آن که آنان شامل مکتب شدند و بازیگوشیها و نافرمانیهای شان هرسال بیشتر از قبل شد، لازم است که موقعیت آنان از رییس بودن به مامور بودن تغییر کنند و شما باید نسبت به هر کنش و واکنش آنان نظارت داشته باشید و در موقعهای ضروری نسبت به رفتار آنان واکنش داشته باشید. این مرحله، بعد از دوران ریاست آنان جدیترین مرحلهی زندگی آنان است. آنها با وجودیکه دارای قدرت اجرایی میشوند درست تشخیص نمیدهند که کدام موردها در زندگی اولویت دارد. از اینرو اگر کارخانگی انجام نداد، و با کسی در مکتب، بیرون از خانه در کوچه و بازار جنگ و دعوایی انجام داد، برایشان اهمیت ندارد. و اگر هم شما با آنان رفتاری داشتهباشید و بخواهید که او بداند که شما از او ناراحت استید، برایشان زیاد اهمیت ندارد و در چنین موقعیتی بیشتر کودکان بیتفاوت اند. لازم است که با توجه به رفتار و کردار خود شما در خانواده، برای رسیدن به برنامههای مکتب، ساعت بازی و تفریح در خانه، دیدار از دوستان و نزدیکان تان، ابتدا خود تان را به عنوان الگوی اصلی آنان، بازشناسی کنید و بعد با شیوهی که لازم است، آنان را در انجام موردهای یاد شده یاری رسانید. یا به عبارت دیگر، در این مرحلهای از زندگی آنان، شما باید کنترول کامل بررفتار آنان داشته باشید تا در مرحلههای بعدی، رابطهی تان شکرآب نشود.
در مرحلهی سوم که روانشناسان آن را بعد از سن دازدهسالگی عنوان کردهاند، این مرحله را به مشاوریت یا وزارت آنان مسما کردهاند. در این مرحله فرزند تان کمکم به توانایی تشخیص و حس تایید میرسند. اگر آنان نسبت به نادیدگی خواستههای شان از شما ناراحت میشوند، دلیل بر نازدانگیشان نیست، بل از شما انتظار دارند آنان را تایید و احترام کنید. در این قدم شما باید آنان را در تصمیمگیریهای تان شریک کنید و از آنان بخواهید که نظر شان را در موردهای گوناگون به شما بگویند.
در مرحلهی چهارم، اگر فرزند تان را نزدیک به خود احساس کردید و توانستید که با آنها از روی صمیمیت و دوستی صحبت کنید، به شما تبریک میگویم. شما سه مرحلهی قبلی را به خوبی انجام دادید و موفق شدید که فرزند تان را برای انتخاب کردن راههای درست در زندگیشان آماده کنید. در این مرحله دیگر نیاز نیست آنان را سرشانههای بنشانید و جان پدر/مادر گفته بروید. کمکم وقت آن رسیدهاست که نقش آنان در زندگی مثل مسوولیت شما در زندگی شود؛ پس اگر سه قدم قبلی را به خوبی برداشتهاید، نگران دورههای بعدی نباشید.
نظر شما چیست؟