گزارش جامع از نقد کتاب «تبار و زبان مردم هزاره»

زمان | 1394/11/15 |
مکان | لیسه عالی معرفت |
برگزار کننده | موسسه ارتقای ظرفیت مدنی معرفت |
توضیحات:
آصف مهاجر
نقد و ارزشیابی کتاب یکی از موضوعاتی است که در جامعهی علمی از اهمیت خاص برخوردار است. نقد کتاب، در سادهترین صورت خود باعث رشد جریان کتابت و پژوهشگری میشود. این مهم، جریان تفکر و پژوهشیگری را در مسیر مطمئنتر و با دقتعلمی بیشتر تقویت میکند. موسسه ارتقای ظرفیت مدنی معرفت با درک این ضرورت، روز، پنجشنبه ۱۵/ ۱۱ / ۱۳۹۴خ برنامهای را برگزار کرد که طی آن کتاب« تبار و زبان مردم هزاره» ، اثر دکتر محیالدین مهدی، مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
در این ویژه برنامه، در کنار معلمان و دانشآموزان معرفت، تعدادی از فرهنگیها، استادان دانشگاه و برخی از شخصیتهای سیاسی کشور نیز حضور داشتند. سخنرانان این برنامه، حفیظ منصور عضور مجلس نمایندگان، محمد جواد سلطانی استاد دانشگاه ابنسینا، داکتر قاسم وفاییزاده، قنبرعلی تابش شاعر و نویسنده و دکتر محیی الدین مهدی نویسندهی کتاب« تبار و زبان مردم هزاره»، بودند. در تالار کنفرانس لیسه عالی معرفت که محل برگزاری این ویژه برنامه بود، جمعیت قابل توجهی از اشتراککنندهها حضور داشتند.
پس از تلاوت آیاتی از قرآن کریم، حسین سرآمد، رییس اجرایی موسسه ارتقای ظرفیت مدنی معرفت، طی سخنان فشرده و کوتاه برنامه را به طور رسمی آغاز کرد. او به نمایندگی از هیأت مدیره موسسه و لیسه عالی معرفت، به ایراد سخن پرداخت و اهمیت برگزاری برنامهی نقد و بررسی کتاب « تبار و زبان مردم هزاره» را در چند محور این گونه برجسته ساخت:« لیسه عالی معرفت و موسسه ارتقای ظرفیت مدنی معرفت، بسیار مفتخر است که این برنامه را در نقد و بررسی کتاب « تبار و زبان مردم هزاره » نوشتهی داکتر مهدی برگزار میکند. این برنامه از جهات متعدد برای ما خیلی با اهمیت است. اول اینکه معرفت به عنوان یک مکان علمی و آموزشی، به این کتاب به عنوان یک حادثهی علمی و فرهنگی در فضای فرهنگی کشور، اهمیت قایل است و در فضای آموزشی و علمیِ که دارد، این برنامه را، یک برنامه آموزنده و انگیزه بخش میداند. از این جهت، مخاطب اولی ما در برگزاری این برنامه، شاید بتوانیم بگوییم که آموزگاران و دانشآموزان ما در لیسه عالی معرفت است، تا ما بتوانیم از این طریق حساسیت آنان را نسبت به یک کتاب تحقیقی تحریک کنیم و آنان را به نگاه نقادانه، دقیق و عمیق نسبت به تاریخ کشور شان تشویق کنیم. نکتهی دیگری که در این برنامه برای ما اهمیت دارد، این است که ما با برگزاری چنین برنامه، می خواهیم از محقق و از کسی که سالها برای نوشتن یک کتاب، زحمت میکشد و در لابلای صدها جلد کتاب، به دنبال نشانهها و روایتهای تاریخی میگردد، تا بیاید یک واقعیت تاریخی را روشن بسازد، ارج بگذاریم. در زمانی که همه چیز به ابتذال کشیده شده است و کسی میان یک آدمی که به اصطلاح فتوای آماده در جیب دارد و به سادگی به خود اجازه میدهد که در مورد هر چیز قضاوت کند و حکم نهایی صادر کند و کسی که سالها زحمت میکشد و تحقیق میکند تا یک واقعیت تاریخی را روشن کند، تفاوت قایل نیست، ما تفاوت قایل شده باشیم. از این جهت، امیدوارم این برنامه ارجگذاری به مقام کتاب و به مقام محقق باشد. اختصاصاً این برنامه ارجگذاری به کاری است که داکتر مهدی انجام داده است. از جهت خاصتر این برنامه باز هم برای ما اهمیت دارد، از این جهت که این برنامه در مورد سرنوشت بخشی از جامعهی افغانستان است که ما هم به آن تعلق داریم؛ جامعهای که در گذشتهی نه چندان دور نام بردن تبارش در این کشور برایش دشوار بود و پاسخ ادعای حضورش را با تفنگ و قتل عام میدادند. امروز برای ما جالب است که ببنیم در نگاه یک محقق تیزبین، این جامعه از چه موقعیت اجتماعی و تاریخی در کشور خود برخوردار است. از این جهت این برنامه از اهمیت بیشتر برخوردار است».
در بخش دوم برنامه، حفیط منصور سخن گفت و بیشتر داکتر مهدی نویسندهی کتاب را با جزئیات بیشتر معرفی کرد. نکتهی کلیدی در سخنان منصور ، طرح این دو پرسش بودکه: « آیا دکتر مهدی یک پزشک است یا در ادبیات دکترا دارد؟» او افزود که دکتر مهدی، ابتدا یک پزشک بوده است و بعد نظر به شرایط پیش آمده در کشور به گروه مجاهدین پیوست، سپس در یک فرصتی که برایش مساعد شد، موفق شد که از تاجیکستان و در رشتهی ادبیات دکترا بگیرد.
آقای منصور در قسمت دیگری از سخنان خود مهمترین فعالیتهای دکتر مهدی را در دوران جهاد و مقاومت برشمرد، ویژگیهای نسبی و شخصیتی – علمی او را وضاحت داد. او دکتر مهدی را یک شخصیت چند بعدی توصیف کرد و علاوه کرد که دکتر مهدی با توجه به آثار و کارکردهایی که در بخش زبانشناسی و ادبیات انجام داده است، پیش از آن که یک وکیل و یک سیاست مدار باشد، یک شخصیت فرهنگی است. آقای منصور در بخشی از سخنان خود دکتر مهدی را چنین توصیف کرد: « داکتر مهدی شخصیت چند بعدی دارد؛ یعنی هم استاد، هم تاریخ دان، دیپلومات، قمندان ، زبانشناس و از میان ویژگیهای او، شخصیت علمی و فرهنگیاش برجسته است. از داکتر مهدی ۳۳ اثر چاب شده و ۱۰ اثر دیگر نیز زیر چاپ اند. در کنار همکاری با مقاومتگران و کار نمایندگی، داشتن سه اثر ایشان مهم است و دلیل فرهنگی بودنش این است که بیشتر آثار آن راجع به زبان و زبانشناسی و تاریخ مردم است و کمتر به سیاست پرداخته است. داکتر مهدی عاشق مطالعه و تحقیق است و در بیان مفاهیم و کلمات از نگاه زیباییشناسی، چیره دست است».
در بخش دیگر این برنامه، جواد سلطانی استاد دانشگاه ابنسینا سخن گفت و تاریخ و سیر تاریخ نویسی را در کشور به صورت مختصر و با زبان علمی بررسی کرد.
« تاریخ نوشتن یا جستجوی حوادث تاریخی ، جستجو در میانهی دو سپهر تاریکیِ بزرگ است؛ گذشتهای که هر چه بیشتر بر عمق آن نزدیک شویم، بیشتر به تاریکی و ظلمت فرو میرویم و به نقطهای میرسیم که اصولاً فهم بشر، علم و خرد بشر از فهم و تبیین آن ناتوان است. برای همین است نخستین روایتها یا آگاهی تاریخی که تکوین پیدا کرده است، یا بنیاد دینی دارد یا بنیاد اسطورهای دارد. از نظر عقلی یا برد خرد بشر و از نظر دانش یا علم تجربی ، امکان فهم تمام آن چه به گذشتهی ما مربوط میشود، وجود ندارد؛ چون امکان فهم تجربی و عقلی گذشته به مفهوم خاص وجود ندارد، لاجرم متمسک میشویم به اگاهی دینی و آموزههای دینی و آن چیزی که دین از گذشتهها به ما میگوید. برای مثال، وقتی مسئله خلقت بشر یا پیدایش انسان مطرح است، پاسخ دین به این مسئله بسیار روشن است؛ اینکه انسان چهگونه آفریده شده است،کدام مراحل را طی کرده است، یا در آینده کدام مسیر را طی میکند، به یک شکلی جایگاهها و منزلگاههای تاریخی به صورت روشن تعریف شده است؛ اما چنین فهمی از منظر علم و دانش تجربی ناممکن است. دانش تجربی چنین توانایی ندارد که خلقت بشر را به درستی و روشنی توضیح دهد و به ما نشان دهد که انسان کی، کجا و چهگونه بخشی از زندگی خود را که ما آن را مرحلهی ماقبل تاریخ مینامیم، آغاز و ادامه داده است. در جایی که پای ادبیات دینی نبوده است، نوبت به اسطورهسازیها است؛ هرچند زبان دین تا حد زیاد با زبان اسطوره یک نوع همپوشانی دارد. شابهتهای زیادی را میان روایت دینی ازگذشتهی تاریخ و زمان و ادبیات اسطورهای از گذشتهی تاریخی، میتوانیم پیدا کنیم. برای همین در سنت تاریخنگاری مسلمانها، نقطهی عزیمت تاریخ نویسی، خلقت انسان است؛ یعنی از خلقت انسان شروع میشود، به سرنوشت پیامبران، قصههای گوناگون پیامبران، تا میرسد به دنیای معاصر و بشر امروزی، یا دورهای که ما به صورت رسمی و فنی، دورهی تاریخ مینامیم».
سلطانی تلاش کرد که دورهای را که در آن تاریخ نگاری بر اساس اصول، قاعدهمندی، شواهد و اسناد استوار است را با دورههای پیشین که بیشتر روایتهای دینی و اسطورهای حاکم بوده است، تفکیک کند و اهمیت دورهی تاریخی را برجسته سازد.
« چیزی را که ما تاریخ مینامیم، یک دوره بسیار کوتاهی است که در میان دو ظلمت گستردهای که هر چه به آن نزدیک شویم، عمق سیاهی بیشتر میشود و توانایی خرد، توانایی ابزارها و دانش تجربی انسان برای فهم و پرتو افکنی برآن دو حوزه، کمتر و کمتر میشود. در چنین زمانهای، آگاهی تاریخی، در واقع کوششی است برای اینکه انسان به یک شکلی به سرنوشت خویش، و به تقدیری که در آن گرفتار است، مسلط شود».
سلطانی در فاز دیگر بحثهای خود به تاریخنگاری کلگرایانه اشاره کرد که در آن به یک نحوی تلاش صورت میگیرد تا یک فهم کلی، عمومی سیستماتیک از رخدادهای تاریخی را ارایه کند. در این نوع رویکرد، با دید کلگرایانه به تاریخ پرداخته شده است. این نوع تاریخ نگاری و یا ارایه فهم از رویدادها و واقعیتهای تاریخی، خالی از نواقص نیست؛ چون جزئیات و رویدادهای جزیی به حاشیه رانده میشوند.
سلطانی به نحوی اذعان کرد که چنین رویکرد نارسا از تاریخ نگاری و ارایه فهم از تاریخ سبب شده است که اشکال و روشهای دیگر تاریخ نگاری و تفسیر رویدادهای تاریخی شکل بگیرند که طی آن نواقص تاریخنگاری کلگرایانه رفع شوند و پرداختن به جزئیات، طبقه بندی رویدادهای منفرد و جزیی در ذیل یک قاعدهمندی کلی نیز اولویت گیرند.
سلطانی خواست به این نکته تأکید کند که در افغانستان نیز تاریخنگاری بیشتر با دیدگاههای کلی بسط یافته است؛ اما برخی از تاریخنویسان کشور از جمله مرحوم غلاممحمد غبار، حوادث و رویدادهای پراگنده و جزییِ که در خیلی از موارد ماهیت بازدارندگی در روند پیشرفت وتکامل داشته اند را با مفاهیم کلی چون طبقه و تکامل پیوند بزند. سلطانی اشاره کرد که در کتاب « تبار و زبان مردم هزاره» نوشته دکتر مهدی نیز این ویژگی قسماً بازتاب یافته است.
جواد سلطانی، در جمع بندی کلی بحثهای خود به این نکات اشاره کرد که در افغانستان، تضاد و جنگ، در تاریخ نگاری است. نزاع اصلی در کشور، نزاع تاریخ نگاری است. تاریخ نگاری مسلط و تمامیتخواه در کشور به نحوی کوشیده است تا تمام حوادث، فردیتها، هویتها و سایر رویدادهای جزیی را در ذیل قاعده کلی و مسلط جا ندهد.
نکتهی دیگر در سخنان سلطانی این بود که در سالهای اخیر، ما شاهد رشد تاریخنویسی موازی هستیم. در تاریخ نویسی موازی کوشش میشود که بیشتر به خودفهمی پرداخته شود که هویتهای حذف شده و صداهای خاموش شده، جایی برای رویت و بروز داشته باشند. در گذشته چنین نبوده است، در گذشته حتا از فیض محمد کاتب یاد کرد که در اوایل به نحوی اجازهی نام بردن هویت گروههای کوچک مردم را در تاریخ نداشته است. « فراموش نکنیم که وقتی فیض محمد کاتب شروع کرد به تاریخ نوشتن، در سراج التواریخ، وقتی جمعیتهای ساکن در افغانستان را شروع کرد به نام بردن، از هزارهها نام نبرد، در این تاریخ به عنوان جمعیت افغانستان، اقوام گوناگون را نام بردند، بقیهاش را گفتند و غیره، یک درصد آمار درشت و کلان؛ این بدین معنا بود که در سپهر تاریخ رسمی، جایگاههای مشخص شدهای وجود دارد، قلمروها و حوزههای مرزبندی شدهای وجود دارد که هرکس نمیتواند در آن وارد شود، برای وارد شدن در تاریخ یا برای ثبت در تاریخ، به یک شکلی مجوز قدرت لازم است که ما چه کسانی را در تاریخ بنویسم که هستند و چه کسانی در تاریخ نباشند. در مقاطعی تاریخ، اگر قدرت مجبور شده است که نامهایی را این جا و آن جا بنویسند، ناگزیر شدند که بتراشند. از تراشیدن سنگ نوشتههایی که در قبرستانها بودند، تا سنگهایی که در بناها و یادبودهای تاریخی که در تاریخ افتخارات نداشتهای این سرزمین، این جا و آن جا ثبت شده است.
این به یک شکلی ستیز است به آن دیگریِ که تصور میشود که در ذیل تاریخ رسمی از قدرت نمیگنجد. امروز ما شاهد این امر هستیم که یک نوع گسست در این گفتار مسلط، ایجاد شده است. وقتی تاریخ رسمی دچار سکتگی شد، این فرصت ایجاد می شود، برای اینکه کسانی دیگر نیز فهم و دریافتشان را از زوایای مختلف و از واقعیتهای تاریخی افغانستان برای ما گوش زد کنند».
او در نکات بعدی افزود که تاریخ نویسی در کشور بیشتر فاقد روش معرفتشناسانه است. او تأکید کرد که تاریخ، گذشته نیست، تاریخ باز تولید گذشته و روایت گذشته با تکیه بر اسناد و شواهد گذشته است. به قول سلطانی، برای روایت تاریخی، نیازمند روشهای معرفتشناسانه هستیم؛ چیزی که درافغانستان نداریم.
آقای سلطانی، در سرانجام سخنان خود با محوریت دادن کتاب داکتر مهدی، نکات دیگری را نیز مورد بحث قرار داد: « در خصوص این کتاب، سه نکته از نظر روششناسی قابل توجه است: نکته ی اول این است، چیزی را که داکتر مهدی در مورد تبار و زبان مردم هزاره مطرح کرده است، آغازی است برای بحثهای نشانهشناسانه، قرار هم دادن نشانههای متفرق و پراگنده و منظم کردن و سازماندهی کردن آنها در ذیل یک نظم کلی و عمومی، این میتواند گام آغازین باشد برای بحثهای نشانهشناسانه در مواجهه با حوادث تاریخی. چیزی که قابل تأمل است، آیا جایگاه عینیت، در چنین بحثهای نشانهشناسانه، خالی است یانه؟ عینیت یعنی بی طرفی».
آقای سلطانی خواست این پرسش را در خصوص کتاب « تبار و زبان مردم هزاره» مطرح کند که آيا نویسنده در تألیف و بسط محتوای آن، عینیت و بیطرفی ارزشی را رعایت کرده است، یا خیر؛ هرگاه پیشفرضها، قضاوتهای ذهنی و سایر گرایشهای نویسنده در تالیف اثری، دخالت داشته باشند، مسئلهی عینیت و بی طرفی ارزشی به حاشیه رانده میشود، آن گاه پژوهش مولف نیز خالی از اشکال نخواهد بود و امکان پیشداوری و دخالت قضاوتهای شخصی در بیان موضوعات مورد تحقیق زیاد است.
سلطانی در فازهای پایانی سخنان خود و مرتبط به کتاب مورد نقد، این پرسش را به صورت جدی مطرح کرد که آیا ارجاع دادن تنوع و تکثر به خاستگاههای واحد و مشترک، حالا واقعی و یا توهمی، یک نوع گرایش به سوی تفکر تمامیتخواهی نیست؟
« اینکه ما بکوشیم از طریق تمهید و یا از طریق شکل دهی به یک آگاهی که آن آگاهی لزوماً تنوع و پراگندگی قومی و نژادی در جامعه افغانستان را، تنوع سبکهای زندگی در جامعه افغانستان را کوشش کنند که به یک خاستگاه و منشع واحد ارجاع دهند، خود نشان یک نوع پسمنظر ذهنی تمامیتخواهانه حاکم بر جامعهی ما نیست، اگر ما تصور کنیم که همزیستی امروز ما، کنار هم بودن امروز ما، اینکه همهی ما در یک راستا، یا برای تحقق یک سری اهداف عمومیِ ملی در افغانستان، یک راستای واحد را انتخاب کنیم، لزوماً برای تولید چنین نظم جدید، در پی این باشیم که خاستگاه های مشترک پیدا کنیم، تا از طریق ارجاع به آن خاستگاه های مشترک، تعامل و همکاری های امروز را استنباط کنیم، خود حاکی از این امر نیست که به یک شکلی، بر فضای ذهنی ما، گفتار تمامیتخواهانه خوابیده است؟».
به قول سلطانی، روداری، تساهل و مدارا در جامعه ی امروز ما پیش شرط یک زندگی مسالمتآمیز است، در این شک و تردیدی نیست، اما آيا چنین چیزهایی را لزوماً از طریق ارجاع دادن به خاستگاههای واحد جستجو کنیم، یا نه، تنوع و تکثر امروز و موجود را بپذیریم.
به نظر سلطانی، بهتر آن است که تنوع و تکثر موجود در جامعه را به رسمیت بشناسیم، این به صرفهتر است، تا اتکا به تفکر و نگاههای تمامیتخواهانه. او تأکید کرد که مسیر آیندهی مان را بایستی با همپذیری، تحمل و مدارا ترسیم کنیم.
در بخش سوم برنامهی نقد و بررسی کتاب « تبار و زبان مردم هزاره»، قنبر علی تابش سخن گفت و در گام نخست از داکتر محیی الدین مهدی، به دلیل نگارش این کتاب، ابراز قدردانی کرد. تابش افزود: «پرسش عمومی که در تاریخ ما مطرح میشود، این است که ساکنان اولیه این کشور کیها اند؟» . او با اشاره به مطالعات و گفتگوهای گذشتهاش با صاحبنظران، این نکته را یادآور شد که این امر ثابت نشدنی است و بسیاری از تاریخنگاران برای اثبات این امر تلاش کردهاند و دکتر محیی الدین نیز بر این خط، قدم برداشته است و از سوی دیگر با قاطعیت جدی در مورد تبار هزاره و اقوام دیگر نیز پرداخته است.
او به صورت مشخص، شیوه نگارش این کتاب را بر مبنای پارادایم شرق نگاری خواند که از اروپا و از ادبیات و روحیه استعماری منشأ گرفته است و در این نوع ادبیات، کتمان حقایق برجسته است، آن گونهای که خودشان هستند، تاریخ نگاری کرده است. در این خط کلان و مرتبط به حوزهی زیستی منطقه، نژاد مهاجر آریا تبار را داریم که یکی از شاخههای آن، ایرانیان است و در این سبک تاریخنگاری، محوریت یافته است. به قول تابش، محیی الدین مهدی نیز سعی کرده است که از فارس تا خوارزم را به نژاد آریایی نسبت دهد؛ اینکه آریاییها اصالت دارد. آقای تابش افزود که این کتاب یک کتاب تألیفی است؛ نه تحقیقی. در تألیف بیشتر جمع آوری اطلاعات متکی به منابع دیگر صورت میگیرد، اما در کار پژوهشی، محقق به دریافتهای تازه میرسد.
خلاصهی سخنان تابش در نقد کتاب « تبار و زبان مردم هزاره» در چند مورد محوریت داشت. به باور تابش، در مورد هزاره پژوهشی و هزارهشناسی، چهار نکته به عنوان پرسش اساسی همواره مطرح شده است که خیلی از آثار دیگر و مرتبط به هزاره شناسی، این چهار پرسش را محوریت داده اند:
- واژه شناسی هزاره: نام هزاره چه نامی است و از کجا ریشه گرفته است؛
- تبار هزاره: از کجا آمده است، به کدام دستهبندیهای قومی- نژادی وصل میشود؛
- زبان هزاره ها: گویشهای هزارگی از کجا و کدام خانوادهی کلان زبانی، ریشه گرفته است؛
- محل و بود و باش هزارهها: ساحاتی که هزارهها از قدیم در آن جاها سکونت گزیدهاند، این روند چهگونه شکل گرفته است.
در ارتباط به پرسش اول، به باور تابش، کار دکتر مهدی در مورد واژهشناسی هزاره و یادآوریهایش را به نحوی تکراری دانست و در مواردی نسبتهایی که داده شده و استنادی که شده است، مبهم و غیرمدلل است.
آقای تابش در ادامه سخنانش به پرسش دومی که تبار هزارههاست، اشاره کرد و اینکه دکتر مهدی در خصوص تبار هزارهها، یکی از ایدههایی را که مطرح کرده است، هزارهها را با سکاییها نسبت داده است که شاخهای از تورانیان است. از نظر تابش، این امر در مقایسه به اینکه هزارهها را در مواردی نسبتی به جنگجویان مغول و چنگیز داده است، بهتر است که حتا بودن هزارهها در کشور به چند هزار قبل از میلاد بر میگردد. او این برداشت را یکی از ویژگیهای مثبت کتاب « تبار و زبان مردم هزاره دانست. ویژگیهایی که به ساکاییها/ سکاییها داده شده، بیشتر از جنس واژههای یاغی و نسبتهای خشن مشابه دیگر اند. او اضافه کرد که در بخش پردازش به تبار هزاره، داکتر مهدی، هزارهها را به آریاییها نیز نسبت داده است. این نظر و برداشتها چیزی تازهای نیست؛ چنانچه در منابع مختلف دیگر نیز یادآوری شده است.
در مورد سوال سوم که مرتبط به سکونت هزاره است، داکتر مهدی در کتاب خود اذعان کرده است که هزارهجات فعلی، محل سکومت هزارهها نبوده است، هزاره ها بعداً در قرن هشتم وارد هزارهجات شده اند. به باور تابش این نظر تازگی ندارد و مخالفان زیاد نیز دارد که خیلی از محققهای دیگر، «بودنِ» هزارهها را در افغانستان سابقه طولانیتر میدهد و حتا هزارهها را ساکنین اولیه و اصلی افغانستان عنوان کردهاند که دکتر مهدی از آنها یادی نکرده است.
آقای تابش در مورد زبان هزارهها که چهارمین پرسش اساسی مطرح شده نیز اشاره کرد: «داکتر مهدی زبان و لحجه هزارگی را دارای ریشه باختری و بلخی میداند که از این جهت با بسیاری از محققان دیگر هم نظر و همسو است که نکتهی مثبت نیز تلقی میشود؛ اما تازگی ندارد. چیزی که داکتر مهدی در کتاب خود اضافه کرده این است که لحجه هزارگی از هرات سرچشمه گرفته است که بیشترین اشارههای دکتر مهدی در مورد چهار پرسش اساسی برگرفته از تاریخ « سیفی» است که استنادهای ایشان در این خصوص تکمنبعی شده است».
در بخش پایانی برنامه نقد و بررسی کتاب « تبار و زبان مردم هزاره» دکتر وفایی زاده سخن گفت. او ابتدا از دکتر مهدی بابت نوشتن این کتاب، ابراز قدردانی کرد. وفایی زاده از پرداختن به جزئیات کتاب خودداری کرد. او اذعان کرد که: « بنا به دلایلی مختلف از جمله پائین بودن میزان تحقیق و مطالعاتیام در خصوص تاریخ طولانی و دیرینه کشور، در توانام نیست که این کتاب را با دقت لازم نقد کنم؛ اما چند نکته را به صورت کلی قابل یادآوری میبینیم».
وفاییزاده افزود که چون این کتاب توسط یک متخصص ادبیات نوشته شده است، سطح توقعات خواننده از چگونگی این کتاب و ساختار آن بالاست. آقای وفایی زاده در مورد کلیات کتاب چند نکته را به این شرح یادآوری کرد: « داکتر مهدی در ادامهی سنت تاریخ نویسی در افغانستان قلم زده است که او سنت تا هنوز پا برجاست، و با نو شدن معیارهای اکادمیک تاریخ نویسی، هنوز هم متاسفانه لجاجونه در کشور وجود دارد و میتواند بماند و هنوز هم روشهای جدید تاریخ نویسی در کشور راه باز نکرده است، هرچند داکتر مهدی خواسته که خود را از این وضعیت ببرد و روش خاصی را دنبال کند؛ اما در نهایت در همان سنت گیر مانده است.».
به قول وفایی زاده، از آن جایی که این کتاب توسط یک متخصص ادبیات نوشته شده است، سطح توقعات از این کتاب بالا است که میبایست با معیارهای اکادمیک نوشته میشد. از نظر وفایی زاده، کار یک محقق این است که روشسازی یک مسأله و واقعیت تاریخی بر اساس اسناد و شواهد است؛ اما برخی از استنباطهای مولف زیاد مدلل نیست.
در یک نگاه کلی، وفایی زاده در مورد کتاب « تبار وز بان مردم هزاره» گفت : « این کتاب از ماقبل تاریخ شروع شده است تا فصل ششم، بحثی از هزاره ها نیست؛ در حالی که عنوان کتاب « تبار و زبان مردم هزاره » است. در بهترین حالت، نام این کتاب باید تاریخ اقوام افغانسان و زبان مردم هزاره میبود؛ چون تا فصل ششم این کتاب، نامی از هزارهها برده نشده است». به باور وفایی زاده، از دید اکادمیک، بحثها با موضوع اصلی تحقیق و اثر بایستی همخوانی داشته باشد. یک محقق در تمامی فصلهای یک اثر تحقیقی، موضوع اصلی و محوری را بایستی به حفظ کند و تمام بحثهای فرعی دیگر نیز مکمل مسألهی اصلی تحقیق باشند؛ چیزی را که دکتر مهدی رعایت نکرده است. او اضافه که دسته بندی مطالب و منبع نگاری در یک اثر تحقیقی از یک اصول خاصی پیروی میکند. وی در بخش منبع نگاری این کتاب اشاره کرد که از یک روش خاص استفاده نشده است و در ضمن یک پایاننامه را به عنوان بخشی از فصل کتاب قرار دادن، کار عالمانه نیست و خوب است به صورت مقدمه چاپ می شد.
در تمامی ارزیابیهای سخنرانان برنامه نقد و بررسی کتاب« تبار وز بان مردم هزاره» از جمله در سخنان وفاییزاده، پرداختن دکتر مهدی به جزئیات موضوع مورد تحقیق، یکی از ویژگیهای بارز اثرشان تلقی شد؛ ضمن اینکه به لحاظ روششناسی، استنباط، استناد، شواهد و ساختاربندی کتاب، اشکالاتی وجود داشته است.
در پایان این برنامه، دکتر محی الدین مهدی به ایراد سخنرانی پرداخت و در قدم نخست از لیسه معرفت اظهار سپاسگزاری کرد. او یادآوری کرد که ما مکتب معرفت را به عنوان کانون تفکر و عقلانیت میشناسیم.
آقای دکتر محیی الدین مهدی، انگیزهی نوشتن این کتاب را ویژگیهای زادگاهش، پرورش در میان مردمی دانست که ترکیب قابل توجه آنها از هزارهها است و او هزارهها را به عنوان یک مسئلهی تاریخی عنوان کرد.
دکتر مهدی طی سخنان خود به نقد وارزشیابی این برنامه اشاره کرده گفت: من به تمام نظریات منتقدین احترام دارم و آن را ارزشمند میدانم. او در برخی از موضوعاتی که از سوی منتقدین صورت گرفت، توجیهاتی خود را داشت و از آنان خواست که منابع را در کنار همدیگر معنا کنند.
آقای دکتر مهدی نقد دکتر وفایی زاده را در مورد اصول تحقیق یک امر به جاخواند و یادآوری کرد که در چاپ بعدی آن را اصلاح خواهد کرد.
او بار دیگر از هیأت رهبری لیسه معرفت اظهار سپاسگزاری کرد و قرار گرفتن معلم عزیز رویش را در جمع ده معلم برترجهان، یک دست آورد بزرگ ملی عنوان کرد. آقای دکتر مهدی آخرین سخنرانی بود که در این برنامه حضور پیدا کرد.
قابل یادآوری است که در سلسله برنامههای فرهنگی، این اولین باری بود که یک اثر مهم و تاریخی مورد نقد و بررسی قرار گرفت. مسوولان موسسه ارتقای ظرفیت مدنی معرفت تلاش خواهند کرد تا چنین برنامههایی را هرازگاهی برگزار کنند، تا انگیزه پژوهشگری و تحقیق در کشور تقویت شود.
این صفحه را به اشتراک بگذارید: