
از فضای نه چندان روشن تهکوی تا حیاط مملو از ترس در داخل حویلی، دنیای غیر قابل تغییر برای او ترسیم کردهبود که فکر نمیکرد بیرون از دیوارهای حیاط خانه، چیزی جز صدای ترسناک توپ و تفنگ باشد. او که حالا از دنیای بزرگ کودکانه حرف میزند، فقط اجازه داشت، داخل حیاط خانه و تهکوی، سکوت کند و پشت رخت خوابهایی پنهان شود که در صورت اصابت گلولهای نمیتوانست سپر خوبی باشد؛ اما اینکار را میکرد تا مبادا گلولهای داخل حویلی آمده، حتا این زندان را نیز از او بگیرد یا او را از پدر و مادرش بقاپد. او هرگز به یاد ندارد، شوقی برای بیرون رفتن از حویلی به سرش زدهباشد، فقط میتوانستهاست، با نادیده گرفتن حساسیت بزرگان داخل حیاط بروند و یا هم در همان تهکوی کم فروغ، با بچههایی که آنها نیز به اتفاق والدین شان با هم زندگی میکردند، بازی کنند. تا اینکه در ادامهی این وحشت و ترس جاافتاده در محیط زندگیشان، سقوط افشار را رقم زد و با حاکم شدن ترس مطلق در افشار آنان مجبور شدند از افشار سیلو به طرف دشت برچی کوچ کنند.
سروش سپهر، آمر امور اداری و دانشآموزان در لیسهی عالی معرفت، که متولد ۱۳۶۶ه.ش. در افشار سیلوی کابل است، از ترس و بیم از دست دادن جان شان سرانجام همزمان با سقوط افشار به اتفاق خانواده در ۱۳۷۱ه.ش. به طرف دشت برچی میآیند و همگام با تحولات جنگ و بعد از جنگ، به عنوان رکن اساسی معرفت با اهداف و آرزوهای بلند، بزرگ میشود. آقای سروش از اولین دانشآموزان معرفت است که درس را در معرفت از زمان افتتاح آن در پاکستان شروع کردهاست. آقای سروش در این مورد میگوید: وقتی ما به پاکستان رفتیم، در سال ۱۳۸۱ه.ش. یک شاخهی معرفت در«حاجی کمپ» با مدیریت «نجیب سروش» به فعالیت آغاز کرده بود که من و برادرم که تازه از ایران آمده بود، با هم امتحان دادیم تا اینکه هردو به صنف دوم قبول شدیم. وی اضافه میکند: ما صنف دوم، سوم و نُه درس از صنف چهارم را در حاجی کمپ خواندیم تا اینکه بعد از سقوط طالبان و روی کار آمدن حکومت کرزی، معرفت به کابل آمد و درسها را تا امتحانات چهارونیمماههی صنف دهم در مکتب معرفت، در کابل ادامه دادم؛ ولی بنا به مشکلاتی، از معرفت رفتم و سر انجام در ۱۳۸۷ه.ش. از لیسهی عبدالرحیم شهید فارغ شدم.
آقای سروش که مانند هزاران کودک رشدیافته در فضای جنگ، کودکیاش پامال تانگ و زرهدار و گرد دود و باروت در هوا و مغموم ویرانی شدهبود، هرگز کودکی نکرد و آن زمان را از سیاهترین دوران زندگی خود عنوان میکند. او میگوید که با وجود تمام مشکلات ما مجبور بودیم دور از تعلیم و آموزش، برای عایدی در خانه مسوولیت سنگینی به دوش بگیریم. او میگوید: ما مجبور بودیم بیشتر از حد معمول پشت قالین باشیم، حتا از طرف زمستان، صبحها پیش از آذان بلند میشدیم به قالینبافی شروع میکردیم و چاشت صرف میتوانستیم نان بخوریم و بعد تا آماده شدن غذای شب و پس از خوردن آن، چند ساعتی به قالینبافی ادامه میدادیم ولی از طرف تابستان به خاطر کوتاه بودن شبها، فقط تا وقت آماده شدن غذای شب قالینبافی میکردیم.
آموزگاری کوچکتر از دانشآموزان
آقای سروش که سختیهای زندگی را به عنوان یک کودک و سپس در نوجوانی به خوبی تجربه کردهبود، در ردیف افرادی قرار گرفت که از یادگرفتن و یاددادن بیش از هر مصروفیت دیگری لذت میبرد. او که از درسهای استاد رویش به خصوص مضمون انسانشناسی، تحول بزرگی در طرز فکر خود احساس میکرد، مانند اکثر همقطارانش به دنبال کتابهایی بود که استاد رویش در درسهایش از آن یادآوری میکرد. او اضافه میکند: وقتی استاد رویش به ما میگفت که برای زندگی آبرومندانه سخت تلاش کنیم و به دنبال تغییر مثبت از راه آموزش باشیم، من و همصنفیهایم واقعن خود را به عنوان افرادی دریافته بودیم که واقعن باید تغییر بیاوریم، از این خاطر کتابی که ایشان در ساعت درسی به ما معرفی میکرد و کسی که میتوانست قبل از دیگران آن را بهدست بیاورد، مانند یک قهرمان بود. آقای سروش عشق خود را در تلاش برای یادگرفتن و یاددادن ثابت کرد تا اینکه وقتی خودش دانشآموز صنف نهم در معرفت بود، به عنوان آموزگار در مرکز آموزشی تلاش پذیرفته شد. او میگوید که وقتی داخل صنف درسی برای اولین بار شدهاست، از ابهت صنف درسی و دانشآموزانش از ترس به خود میلرزیدهاست. او که با خندهی نوستالژیک خاطرهی اولینبار حضورش در صنف درسی را بیان میکند، میافزاید: وقتی وارد صنف درسی شدم، همهی دانشآموزان طبق معمول از جا بلند شدند، اما وقتی دیدم که در میان همهی آنها کسی که از همه کوچکتر است منم، پاهایم لرزه گرفت، ولی میزی که جلو صنف قرار داشت، لرزهی پاهایم را پشت آن پنهان میکردم تا اینکه بعد از چند دقیقهای آرامش یافتم.
آقای سروش در زمان دانشآموزی و سپس دوران دانشجویی در دانشگاه، همواره به عنوان آموزگار در مراکز گوناگون آموزشی مصروف تدریس بودهاست. او که در سال ۱۳۸۸ بعد از سپری کردن امتحان کانکور به دانشکدهی جامعهشناسی در دانشگاه تعلیم و تربیهی کابل راه پیدا کرد، دورهی تحصیلات خود در مقطع لیسانس را با تدریس ادامه داد. آقای سروش بعد از مصروفیت در مکتب کوشان، سپس در ۱۳۹۴ه.ش. به عنوان آموزگار به لیسهی عالی معرفت آمد و تا ۱۳۹۶ به عنوان آموزگار تعلیمات مدنی، مصروف تدریس بود، پس از آن تا کنون به عنوان آمر اداری و دانشآموزان، مسوول رسیدگی به امور دانشآموزان و طی مراحل اسناد مربوط به مکتب با ادارههای آموزشی مربوط به وزارت معارف در بیرون است.
آقای سروش که از نسل بعد از جنگهای کابل است، نسل فعلی را متفاوت از دوران خود توصیف میکند و نسبت به پیامدهای وضعیت کنونی برای کودکان و به خصوص دانشآموزان نگران است. او میگوید، در زمانی که وی مصروف درس بودهاست، همه به دنبال مطالعه و کنجکاوی بودند تا چیزی نوی یاد بگیرند و به باور او نسلی که او به آن تعلق دارد، همه کتابخوان بودند؛ ولی آقای سروش با توجه به امکانات حال حاضر که خیلی پیشرفتهاست و همچنان نسبت به بیتفاوتی خانوادهها و یا بیش از حد ایجاد محدودیت والدین برای فرزندان را نگران کننده میداند و تاکید دارد که نسبت به وضعیت فعلی و مسوول کردن دانشآموزان امروزی، باید ارزیابی دقیق و تلاش همهجانبه شود.
آقای سروش که در ظاهر فرد خوشبرخورد و صمیمی به نظر میرسد، به گفتهی خودش در کارش جدی و با انرژی است؛ ولی تلاش دارد، بیانش برای متوجه کردن همکاران به مسوولیت شان صمیمانه و همراه با خوشرویی باشد. او میگوید که هرگز از کارش خسته نمیشود و یا حداقل دوست ندارد کسی او را ببیند که در کارش خستگی مشاهده شود.
او با تمام مصروفیتهای که در معرفت دارد، به گفتهی خودش عاشق مطالعه است. از کتابهای آموزشی در حوزهی جامعهشناسی و آثار «نواندیشان دینی» به گفتهی خودش مانند داکتر شریعتی، داکتر سروش، محسن کدیور و… را با تمام دقت مطالعه کردهاست. او یادآور میشود که با وجود انرژی کافی برای مطالعه، این خصوصیتش یکی از جبنههای منفی او درمواجهه با فامیل و فرزندانش تصور میشود. او اضافه میکند که در اندکترین فرصت، کتابی به دستش بیاید، گوشهای نشسته، آن را مطالعه میکند.
وقتی از او در مورد شیوهی مطالعهاش پرسیدم، بیشتر از هر بخشی برایم گفت. او یادآور شد که بیش از هر بخشی دوست دارد در مورد دین، ادبیات و روابط بینالملل مطالعه کند. آقای سروش که کتابهای شریعتی را در زمان دانشآموزیاش مطالعه کردهاست، تاثیر آنها را در زندگیاش خیلی برجسته میخواند و اضافه میکند که بعد از شریعتی، سروش دومین فردی بودهاست که از طریق مطالعهی کتابهای او به علاقهی «فهمیدن بیشتر» رسیده است. او با توجه به حوزهی مطالعاتی خود، نقش شریعتی و سروش را برای افرادی که دغدغهی فهمیدن در حوزهی دین داشته باشند، خیلی مهم و برجسته میداند. او تفاوت بارزی در مقایسه با این دو دانشمند قایل است و اما تاکید دارد که هردوی آنها در زمانهایی که نیاز مبرم به آنها احساس میشد/میشود، کارش را به صورت درست انجام میدهند.
احمدعلی حسنی
جناب سروش شخصیت فرهیخته و اهل مطالعه است و به معنای واقعی کلمه یک معلم است، وجودش باعث افتخار است
برای جناب سروش موفقیت های فراوان و سلامتی خواهانم
توسط: حبیب عاصم
(عقرب ۲۷, ۱۳۹۸)